لفظ «صمد» در قرآن یك بار و به عنوان وصف خدا آمده است چنانكه مىفرماید: «قل، هو الله احد؛ الله الصمد؛ لم یلد و لم یولد؛ و لم یكن له كفوا احد» (سوره توحید) (بگو خدا یكى است، خدا صمد است، نه زائیده و نه زائیده شده، و همتائى ندارد).
«ابن فارس» مى گوید: این لفظ دو معنى ریشهاى دارد یكى قصد، دیگرى صلابت و استحكام و با توجه به معنى اول مىگویند: صمدته صمدا او را قصد كردیم، یا مىگویند: فلان صمد (فلانى مرجع جمع مردم است). و اگر قرآن خدا را صمد مىخواند، ناظر به همین معناى زیر است كه بندگان از طریق دعا ونیایش او را طلب مىكنند.
شاعر مىگوید:
علوته بحسام ثم قلت له
خذها حذیف فانت السید الصمد
(شمشیر را بر فرق او نهادیم آنگاه به او گفتیم، بگیر اى حذیف در حالى كه تو بزرگوار و مورد توجهى).
«صدوق» مىگوید: صمد دو معنى دارد: یكى سید و بزرگوار، و دیگرى، مصمود و مورد توجه، ولى معنى دوم از لوازم معنى اول است، كسى كه سرور قوم شد، قهرا مورد توجه خدا خواهد بود.
از امام باقر علیه السلام روایتى نقل شده است كه فرمود: «الصمد: السید المطاع الذی لیس فوقه آمر و ناه»[1] (صمد، سرورى است كه فرمان او اطاعتشده و بالاتر از او امر و نهى كنندهاى نباشد).
«كلینى» از امام باقر علیه السلام نقل مىكند كه فرمود: «صمد قدوس یعبده كل شئ و یصمد الیه كل شئ و وسع كل شئ علما» (خدا صمد است و پیراسته از عیب، همهچیز نسبت به او خاضع است و همه چیز او را قصد مىكند و علم او همه چیز را فرا گرفته است).
آنگاه كلینى مىافزاید كه معنى «سید صمد» بزرگى است كه مردم پیوسته او را قصد مىكنند.
در شعر برخى از شعراى جاهلیت آمده است:
ما كنت احب ان نبیا ظاهرا
لله فی اكناف مكة یصمد
(دوست نداشتیم كه پیامبرى در اطراف مكه ظاهر شود و مورد توجه قرار گیرد).
«ابن زبیر» مىگوید:
ما كان عمران ذاغش و لا حسد
و لا رهیبة الا سید صمد
(عمران هیچ گاه صاحب غش و رشك و ترسناك نبود جز اینكه او بزرگوارى بود كه همه او را قصد مىكردند).
نتیجه اینكه: خدا آن بزرگوارى است كه همه خلائق از جن و انس به او روى مىآورند و حاجت ها را در خانه او پیاده مىكنند و در سختى ها به او پناه مىبرند.[2]
هرگاه خدا پدید آرنده همه هستىهاست و تمام هستى به وجود او قائم مىباشد، قطعا هر چیزى در ذات و صفت خود، به او نیازمند بوده و ناچار است او را قصد كند و بار نیاز را به درگاه او پیاده برد؛ چرا چنین نباشد در حالى كه به حكم «... الا له الخلق و الامر ...» (اعراف، آیه: 54) (آفرینش و تدبیر از آن اوست). و به مضمون «و ان الى ربك المنتهى» (نجم، آیه: 42) (همهچیز به سوى پروردگارت باز مىگردد).
علت اینكه لفظ «صمد» در آیه با (الف و لام) وارد شده این است كه دلالت بر حصر كند، زیرا در واقع جز او مسؤول و مقصودى نیست و تمام درخواست ها به سوى او منتهى مىشود. و هر نوع سببى در این راه جنبه تبعى دارد.
در اینجا سؤالى مطرح است كه چرا در آیه دوم از سوره توحید لفظ جلاله تكرار شده و از ضمیر و یا نظیر آن استفاده نشده است، چنانكه مىفرماید: «قل هو الله احد؛ الله الصمد ...» در حالى كه مىتوانست بگوید: «و هوالصمد یا الله احد صمد».
شاید هدف از تكرار لفظ جلاله این است كه هر یك از دو جمله در معرفى خدا كافى است؛ شاید علت اینكه احد نكره آمده، در مقابل صمد كه به صورت معرفه است، این است كه مصداق «احد» در حقیقت منحصر به خدا است و جز او كسى «احد» نیست، درحالى كه صمد به معنى مسؤول و مرجع به ظاهر متعدد است و براى نفى تعدد ظاهرى لفظ «صمد» با الف و لام وارد شده كه بر حصر دلالت كند؛ در حالى كه یك چنین ضرورت در «احد» نبوده و «احد» در ظاهر و واقع یكى بیش نیست. و در هر حال اگر «احدیت» صفت ذات او است، صمد از صفات فعل او بشمار مىرود.
در اینجا مفسران و محدثان براى لفظ «صمد» معانى به ظاهر گوناگونى نقل كردهاند كه اكثر آنها به معنى واحد برمىگردد. اكنون به یك رشته از معانى كه در روایات وارد شده و غالبا از لوازم معناى واقعى صمد بشمار مىروند، اشاره مىكنیم:
1 - در روایتى از امام حسین علیه السلام چنین وارد شده:
«الصمد الذی قد انتهى سودده و الصمد الذی لا یاكل و لا یشرب، و الصمد الدائم الذی لم یزل و لا یزال، الصمد الذی لا جوف له و الصمد الذی لا ینام».[3]
(صمد كسى است كه در نهایت سرورى و بزرگى باشد و نیز كسى كه نمىخورد و نمىآشامد، و نیز كسى كه پیوسته بوده و خواهد بود، صمد كسى است كه تو خالى نیست و صمد آن است كه نمىخوابد).
اهل بصره به حضور حسین بن على علیه السلام نامه نوشتند و از او درخواست كردند «صمد» را تفسیر كند، حضرت در پاسخ آنان نوشت: در تفسیر قرآن و تعیین مراد آن خوفى نكنید و در آن به مجادله برنخیزید و بدون دانش صحیح سخن نگوئید، از جدم رسول خدا شنیدم كه مىگفت: هركس قرآن را بدون دانش صحیح تفسیر كند، جایگاهى از آتش براى خود فراهم آورده و خدا در قرآن صمد را تفسیر كرده است، و جملههاى: «لم یلد و لم یولد» تا آخر تفسیر صمد است.[4]
2 - «محمد حنفیه» مىگوید: «الصمد القائم بنفسه، الغنی عن غیره»[5] (صمد كسى است كه قائم به ذات و بىنیاز از دیگرى باشد).
3 - از امام زینالعابدین علیه السلام نقل شده است كه فرمود:
«الصمد الذی لا شریك له و لا یؤوده حفظ شئ و لا یعزب عنه شئ»[6] (صمد كسى است كه شریكى ندارد، نگهداری چیزى مایه زحمت او نیست و چیزى از او پنهان نمىباشد).
در برخى از كلمات «الصمد المتعال عن الكون والفساد»[7] (صمد موجودى است كه تغییر و تبدیل نپذیرد).
ناگفته پیداست برخى از این معانى، معنى مستقیم صمد نبوده و در كتب لغت از این معانى خبرى نیست، فقط از میان این معانى مىتوان دو تفسیر را: تفسیر به معنى واقعى صمد دانست، یكى همان سیادت پایانناپذیر، و دیگرى موجودى كه نه زائیده و نه زائیده شده است و اگر در برخى از روایات به «مصمت» و بىجوف تفسیر شده، مقصود همین است.
[1]- توحید، صدوق، ص197.
[2]- كافى، ج1، ص 124.
[3]- كتاب توحید صدوق، باب معنى (قل هوالله احد)، روایات 3، 4، 5.
[4]- مدرك قبل.
[5]- مدرك قبل.
[6]- كتاب توحید صدق، باب معنى (قل هوالله احد)، روایات 6 و7.
[7]- مدرك قبل.